اما اگر هم حتی …

خیالم

چون آهی

بر روی شیشه سرد می شود

و من آن را شکل می دهم

با سر انگشتان بیدارم

طرح یک گریه می ریزم

اما اگر هم حتی

طرح یک  لبخند می ریختم

عاقبت اشک می شد

در خاطره شیشه

اما دیگر خیالی نیست

چون آهی نیست

سرد شده ام چون شیشه

نقش یک گریه می گیرم

اما اگر هم حتی